سید رشتی
مرحوم حاج ميرزا حسين نورى مى گويد جناب سيد احمد موسوى رشتى (تاجر) به من گفت: در سال هزار و دويست و هشتاد به قصد زيارت خانه خدا از رشت به تبريز آمدم و به اتفاق حاج جبار جلودار سدهى اصفهانى که قصد رفتن به طرابوزن را داشت، روانه شديم وقتى به منزل اول رسيديم سه نفر ديگر هم به من ملحق شدند و با هم روانه شده تا رسيديم به « ارزنه الروم » و از آنجا عازم شديم براى « طرابوزن ».
در يکى از منازل بين دو شهر حاج جبار جلودار نزد ما آمد و گفت: اين منزل که در پيش داريم بسيار مخوف و ترسناک است قدرى زودتر حرکت کنيد تا به قافله رسيده و همراه آنها باشيم. مقدار نيم فرسخ با سه ربع فرسخ که از منزل دور شديم برف تندى شروع به باريدن کرد. هوا هم تاريک شده و رفقا سر خودشان را پوشانده بودند و با سرعت مى رفتند، من نيز آنچه سعى کردم که خودم را به آنها برسانم ممکن نشد تا آنکه آنها رفتند و من تنها ماندم. از اسب پياده شده و در کنار راه نشستم و فوق العاده ناراحت و مضطرب بودم. در همين فکر بودم که ناگهان در مقابل خود باغى را مشاهده کردم و در آن باغ باغبانى را ديدم که داشت با بيل به درختها مى زد که برف آنها بريزد، باغبان نزديک من آمد و با فاصله کمى ايستاد و فرمود: تو که هستى؟ گفتم: رفقاى من رفته اند و من تنها مانده ام و راه را نمى دانم و گم شده ام، آن باغبان گفت: نافله صبح را بخوان تا راه را پيدا کنى، من مشغول خواندن نافله شدم و پس از پايان تهجدم باز آمد و گفت: نرفتى؟ گفتم: وا... راه را نمى دانم. گفت : زيارت جامعه را بخوان من با آنکه زيارت جامعه را حفظ نبودم، آنجا مشغول زيارت جامعه شدم و تمام زيارت را از حفظ و بى غلط خواندم.
مجدداً آن شخص آمد و گفت: هنوز نرفتى؟ در آنجا من بى اختيار گريه ام گرفت و گفتم: بله هنوز هستم! راه را بلد نيستم که بروم آن شخص گفت: زيارت عاشورا را بخوان من برخاستم و عاشورا را که از حفظ نبودم ولى در عين حال با تمام لعن و سلام که صد مرتبه بود با دعاى علقمه از حفظ خواندم.
پس از اتمام زيارت عاشورا باز آمد و گفت: هنوز نرفتى؟ گفتم: نه مى مانم تا صبح شود، آن شخص گفت: من الان تو را به قافله مى رسانم. لذا رفت و سوار الاغى شد و بيل خود را به روى دوشش گذاشت و گفت: بيا در رديف من بر الاغ سوار شو من سوار شدم و مهار اسبم را کشيدم، ديدم اسبم حرکت نمى کند، آن شخص گفت: مهار اسب را به من بده، به او دادم بيل رابه دوش چپ گذاشت و مهار اسب را به دست گرفت، اسب هم در نهايت تمکين رام شد و شروع به حرکت کرديم، همينطور که مى رفتيم، دست خود را روى زانوى من گذاشت و گفت: شما چرا نافله
نمى خوانيد؟ نافله، نافله، نافله. ( اين جمله را سه بار تکرار فرمود براى اهميت آن).
سپس گفت: شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا . ( اين جمله را نيز سه بار تکرار کرد). و بعد گفت: شما چرا زيارت جامعه را نمى خوانيد؟ جامعه، جامعه، جامعه.
و با تکرار به اين سه موضوع تاکيد آن، در طى مسافت راه را دائره وار مى رفت. يکدفعه ديدم برگشت و گفت: آنها رفقاى شما هستند. ديدم آنها لب جوى آبى پائين آمده اند و مشغول وضو براى نماز صبح هستند.
من از الاغ پياده شدم که سوار اسب خودم شوم و خود را به آنها برسانم، ديدم نمى توانم. آن آقا از الاغ پياده شد و بيل خود را در برف فرو کرد و مرا بر اسب سوار نمود و سر اسب را به طرف رفقا برگردانيد.
در آن حال يکباره به فکر افتادم که اين شخص چه کسى است که فارسى حرف مى زد با آنکه در آن حدود فارسى زبان نيست وهمه زبانشان ترکى است و مذهبى جز مسيحى در آنجا نيست، اين مرد به من دستور نافله و زيارت عاشورا و جامع را مى داد و من چگونه عاشورا و جامعه را از حفظ خواندم با آنکه قبلاً آنها را از حفظ نداشتم و چگونه اسب من از او اطاعت مى کرد و نيز چطور مرا با اين سرعت به رفقايم رسانيد؟!
لذا به عقب سر خود نگاه کردم، احدى را نديدم و اثرى از او نبود، بالاخره متوجه شدم که آن بزرگوار قطب دائره امکان بقيه ا... صاحب الزمان عجل ا... تعالى فرجه الشريف بوده که مرا از آن حالت سرگردانى و نگرانى نجات داده است.
امدادهاى غيبى امام زمان ص 157 به نقل از نجم الثاقب ص 343 و مفاتيح الجنان ص 1011.
مقدس اردبیلی
يکى از کسانى که خدمت حضرت امام زمان ارواحنافداه شرفياب شده مقدس اردبيلى (ره) است.يکى از شاگردان خاص مقدس اردبيلى ميگويد: يکى از شبها در صحن مطهر امير مؤمنان على عليه السّلام در حالى که شب از نيمه گذشته بود، خسته از مطالعات علمى قدم ميزدم. ناگهان در آن فضاى نورانى، شيخ جليل القدرى را ديدم که به سوى حرم حضرت اميرالمؤمنين روان است. در حالى که تمام درهاى حرم مطهر قفل بود.با کنجکاوى او را تعقيب کردم. ديدم او چون به در حرم نزديک شد، قفلها باز و در حرم گشوده شد.او به هر درى که دست مى گذاشت باز مى شد،تا اينکه با کمال وقار و سنگينى کنار حرم مطهر حضرت اميرمؤمنان ايستاد وسلام کرد ومن جواب سلام او را شنيدم، سپس با همان صاحب صدا شروع به صحبت کرد.هنوز از آن گفتگو چيزى نگذشته بود، که آن مرد خارج شد.من نيز او را تعقيب کردم تا اينکه از شهر بيرون رفت و به سوى مسجد کوفه سرازير شد. من از روى کنجکاوى او را دنبال کردم تا به مسجد رسيد و داخل محراب شد،سپس با کسى به گفتگو نشست.سخنانش که به اتمام رسيد از مسجد خارج وبه سوى شهر سرازيز شد.نزديک دروازه نجف که رسيد تازه سپيده صبح دميده بود و خفتگان آرام آرام سر از بستر بر مى داشتند وآماده نيايش صبحگاهى مى شدند.ناگهان در طول راه عطسه اى به من دست داد که نتوانستم جلوى آن را بگيرم. آن مرد متوجه من شد و برگشت، چون به چهره اش نگريستم ديدم استادم مقدس اردبيلى است.پس از سلام و اظهار ادب، به استادم عرض کردم که من از لحظه ورود به حرم امير مؤمنان تاکنون همراه شما بودم،لطفاً بفرمائيد که در حرم مطهر ودر محراب مسجد کوفه با چه کسى سخن مى گفتيد؟مقدس اردبيلى (ره) ابتدا از من قول گرفت که اين راز را تا زمانى که ايشان در قيد حيات است فاش نکنم، سپس مقدس اردبيلى فرمود:فرزندم ؛ گاهى حل مسائل براى من دشوار مى شود و از حل آن عاجز مى شوم، خدمت على بن ابيطالب شرفياب شده و جواب آن را مى گيرم امّا شب گذشته حضرت اميرمؤمنان عليه السّلام مرا به سوى حضرت صاحب الامر(عج) راهنمايى کرد و فرمود: مقدس اردبيلى فرزندم مهدى (عج) در مسجد کوفه است، نزد او برو و مسائلت را از او فراگير.من به امر آن حضرت داخلى مسجد کوفه شدم و از حضرت سؤال کردم.
آیت الله سید علی قاضی طباطبایی
از آن بزرگوار پرسيدند که آيا مى شود در دوره غيبت کبرا به محضر امام زمان (عج) تشرف يافت؟ فرمود: « کور است چشمى که در هر صبح در اولين نگاه چشمش به امام زمان (ع) نيفتد». بزرگمردى که به « کوهى پر عظمت از توحيد » مشهور گشته است. عارف کامل واصلى که اکثر عرفاى عصر حاضر، به طور مستقيم يا غير مستقيم، از شاگردان مکتب اخلاقى ـ عرفانى او محسوب مى شوند. بزرگمردى که در پرتو ولايت و عنايات ويژه امام زمان (عج) به مقام تشرف و شهود و حضور دايمى رسيده بود. خود او مى فرمود: « وقتى امام زمان روحى فداء ظهور مى نمايند، ورد ويژه اى را در گوش 313 نفر ياران ويژه خويش مى خوانند. ايشان با قدرت طى الارض شرق و غرب عالم را طى مى کنند و چشم بر هم زدنى باز ميگردند و شهادت وگواهى مى دهند که ولى ا... در روى زمين کسى جز امام زمان (عج) نيست » و آن گاه مى فرمودند: « من از آن ورد ويژه آگاهم »ايشان بيش از هر چيز بر « انس شبانه روزى با قران » و « توسل به حضرت اباعبدا... الحسين (ع) تاکيد مى ورزيد و مى فرمود: « به هر جا که رسيده ام، در سايه تمسک به قران وتوسل به حضرت اباعبدا... الحسين (ع) رسيده ام 1. »
1. ر.ک: هاشميان، درياى عرفان (شرح احوال آيت ا... قاضى اعلى ا... مقامه ).
اشخاصی که امام زمان را دیده اند
سید ابوالحسن اصفهانی
او يکى از مراجع اعلاى دينى، زعيم اعظم، فقيه مويد، زمامدار تشيع و از آيات و مراجعى بوده است که بى واسطه به فيض ملاقات حضرت صاحب الامر ارواحنا لفداء مشرف گشته و مورد تاييدات غيبى بوده اند. در طول تاريخ غيبت کبراى امام عصر (عج) کمتر مرجع و زعيمى به کياست و فراست و سعه صدر و بخشندگى و خدمات آن بزرگوار بوده است. يکى از کرامت هاى امام عصر (عج) به اين نايب بزرگوار و زعيم امت، توقيع شريفى است که براى آن بزرگوار توسط شيخ محمد کوفى شوشترى مى فرستند، متن مبارک آن نامه اين است « قل له: ارخص نفسک و اجعل مجلسک فى الدهليز و اقض حوائج الناس نحن ننصرک؛ به او بگو: خودت را براى مردم ارزان کن! و خودت را در دسترس همه قرار بده! و محل نشست خود را دهليز خانه ات انتخاب کن تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند! حاجت هاى مردم را برآور! ما يارى ات مى کنيم» آن بزرگوار، به مقام نيابت امام زمان (عج) در به عهده گرفتن ولايت و زعامت امت بوده است؛ تا جايى که يکى از تشرف يافتگان به محضر امام زمان (عج) مى گويد: « ... پس از تشرف به محضر امام زمان دوباره بازگشتم تا آن حضرت را ببينم و سوالاتى را بپرسم، اما آيت ا... سيد ابوالحسن اصفهانى را به جاى آن حضرت ديدم. سوالات خويش را پرسيدم و جواب گرفتم. ... در همان روز به خدمت آن بزرگوار مشرف شدم و سوالات خويش را مطرح کردم. آن بزرگوار عين همان جواب ها را به من داد و آن گاه لبخندى زد و از من پيمان گرفت که تا زنده است، ماجرا را با کسى بازگو نکنم 1. » 1. قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عج)، ج1، ص 116.
اشخاصی که امام زمان را دیده اند
سید ابن طاووس
از ميان علماى عصر غيبت کبرى، کمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات معنوى به پايه سيدبن طاووس قدس سره مى رسد که واسطه او با امام عصر خويش بسيار خصوصى و داراى اسرار بسيارى بوده است(1) ؛ شخصيتى که آنقدر به امام عصرعليه السلام خويش قرب روحى و معنوى پيدا کرد که امام زمان عليه السلام او را فرزند خويش ناميد.(2) وى داراى مکاشفات، مشاهدات و رؤياهاى صادقه و تشرفات بسيارى بوده که هر يک از آنها بازگو کننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است که به وضوح مى توان عنايات امام عصر ارواحنافداه را به اين شخصيت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضيه زير است که خود صداى دلرباى امام عصر خويش را شنيده است که آن عزيز دست به دعا بلند کرده و براى شيعيان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در اين باره مى گويد:
در يک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه اين مناجات را شنيدم که مى فرمود: خدايا شيعيان ما را از شعاع نور ما و بقيه طينت ما خلق کرده اى ؛ آنها گناهان بسيارى با اتکا بر محبت ما و ولايت ما کرده اند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است که در ارتباط با تو است، از آنها درگذر که ما را راضى کرده اى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بين آنها را اصلاح کن و از خمسى که حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.(3)
آن عارف کامل در فرازى از کتاب ارجمند مهج الدعوات، پيرامون لطفى ديگر از امام عصر خويش مى فرمايد:
در شب چهارشنبه، سيزدهم ذى قعده، سال 638 در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرين امام معصوم، حضرت قائم عليه السلام را شنيدم که براى دوستانش دعا مى کرد و عرضه مى داشت:... خداوندا، آنها را در روزگار سرافرازى، سلطنت و چيرگى دولت ما، به زندگى بازگردان .(4)
...................................................
پى نوشتها :
1) محدث نورى در مستدرک الوسائل در اين باره يم گويد:«از برخى فرازهاى کتاب ابن طاووس خصوصاً کشف المحجه ايشان ظاهر مى شود که باب ملاقات وى با حضرت ولى عصرصلوات الله عليه باز بوده»؛ مستدرک، ج 3، ص 499.
2) تشرف «اسماعيل هرقلى»؛ بحارالانوار، ج 52، صص 61-64.
صفحه قبل 1 صفحه بعد